تلخ و شیرین

خدمت شما با موضوعات مختلف هستیم

پرونده ی فیلم Interstellar

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۲۲ ق.ظ

 

«بین‌ستاره‌ای» که درباره‌ی سفر فضانوردان به آن‌سوی کهکشان برای یافتنِ خانه‌ای جدید و جایگزینی‌اش با دنیای درحال نابودی‌شان است، کاری کرد تا نتوانم در آن واحد تصمیم‌ام را در موردش بگیریم. از همین سو، چند روزی را معلق در بین نکات شوکه‌کننده و سطحی‌اش سپری کردم.

از ثانیه‌ای که فیلم تمام شد تا حالا که درحال نوشتن این متن هستم، با خودم در کلنجارم که باید از چه زاویه‌ای به آن نگاه کنم و بالاخره باید چه نتیجه‌ای از آن بگیرم. چون جدیدترین ساخته‌ی کریستوفر نولان نه مثل «۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی» بیننده را بی‌واسطه در مقابلِ موج فلسفه‌ی متافیزیکال‌اش قرار می‌دهد و نه مثل ساخته‌ی آلفونسو کوآرون، «جاذبه»، فقط قصد ارائه‌ی ساعاتی سرگرم‌کننده را دارد. در واقع، «بین‌‌ستاره‌ای» جایی میان این دو قرار می‌گیرد. یعنی هم می‌توان به جدیدترین اثر جاه‌طلبانه‌ی نولان افتخار کرد و در هنگام تماشایش شاهد تجربه‌ای اسرارآمیز و نادری بود و هم می‌توان از برخی اشتباهات‌اش—که در مسیر عامه‌‌پسندتر کردن فیلم صورت گرفته-- ناامید شد و به این فکر کرد که داستانی مهندسی‌ترشده و رک‌وپوست‌کنده‌تر، چگونه می‌توانست «بین‌ستاره‌ای» را به چیزی صیقل‌خورده‌تر، عمیق‌تر، پیشرو‌تر و تسخیرکننده‌تر بدل کند. چون حداقل در این دوران، «بین‌ستاره‌ای» هرچقدر هم یکی‌یکدانه و منحصربه‌فرد به‌ نظر برسد، اما حداقل آنطور که لحظه‌شماری می‌کردم موفق نشد با احساس رضایت کامل و با چالش کشیدن دیوانه‌وار ذهن‌ام بدرقه‌ام کند. «بین‌ستاره‌ای» برخی اوقات به‌طرز اذیت‌کننده‌ای شلوغ و به‌طرز کرکننده‌ای پُرسر و صدا می‌شود. فیلم مثل پرنده‌ای مجنون مدام از این شاخه‌ به آن شاخه می‌پرد و در جاهایی از موسیقی مسحورکننده‌ی هانس زیمر استفاده می‌کند تا مقدار هیجان صحنه‌هایی را بالا ببرد که در اصل قدرت کوبندگی زیادی ندارند. فیلم کاراکترهایی دارد که برای سه ساعت قوانین فیزیک و کیهان را توی صورت همدیگر (و بیننده) فریاد می‌زنند. درحالی که به جز اندکی، بیشترشان اصلا شخصیت نیستند؛ یک‌جورهایی فقط آنجا هستند تا حرف‌های صدمن یک غازی مثل اصطلاحاتِ تخصصی، جملات قصار فلسفی و شگفتی‌های فضا را در حد «فلان-چیز-را-تعریف-کنید»‌های مدرسه، در حساس‌ترین موقعیت‌های داستان برای بیننده شرح دهند که خدای نکرده، مخاطب بی‌اطلاع از اتفاقاتی که می‌افتد، نماند. درست در اینجا است که به مشکل دیگر فیلم برمی‌خوریم. اینکه نولان سعی کرده با «میان‌ستاره‌ای» چند هندوانه را باهم بلند کند. اما از ‌جایی به بعد تمامی هندوانه‌ها سقوط کرده و پخش زمین شده‌اند. «بین‌ستاره‌ای» در آن واحد در چند جبهه می‌جنگد. هم می‌خواهد همچون فیلم موردعلاقه‌ی خودِ نولان، «یک ادیسه‌ی فضایی»، بیننده را در میان دریایی از سوال‌هایی سنگین درباره‌ی هستی و حقیقتِ انسانیت، رها کند. هم می‌خواهد کلاس درسی برای انتقال مفاهیم سخت فیزیک باشد و هم می‌خواهد به اثری همه‌‌پسند تبدیل شود و از افتادن در دامِ غیرقابل‌دسترس‌بودنِ شاهکار کوبریک فرار کند و در میان تمام این‌ها، خواسته یک داستان عشق و فداکاری هم روایت کند. نتیجه اثری شده که وقتی به نیمه‌هایش می‌رسید، حتم دارید قرار است در پوششِ تمام‌و‌کمال همه‌ی این موضوعات شکست بخورد و به چیزی یک‌دست تبدیل نشود.دوربین هم به ندرت برای روایت داستان دست به کار می‌شود و بیشتر فقط فیلمنامه را به تصویر می‌کشد. به همین دلیل بارها در طول فیلم مات و مبهوت می‌مانید که این‌ها چرا اینقدر حرف می‌زنند، چرا نولان از دوربین‌اش به عنوان ابزاری دوست‌داشتنی‌تر برای توصیفِ این فضای لایتهانی استفاده نمی‌کند. «بین‌ستاره‌ای» در زمینه‌ی داستان‌گویی اثر تقریبا نامرتبی است که مثل بچه‌های شکموی حریص برای برداشتن تمام کیک‌ها دست دراز کرده است. اما این پسر بچه‌ی شیطون زمانی به خودش آمده و می‌بیند علاوه‌بر اینکه نمی‌تواند همه‌ی آن کیک‌ها را بخورد، بلکه لباس‌اش را هم کثیف کرده و مامان‌اش هم بعد از مهمانی حساب‌اش را می‌رسد. اما خودتان می‌دانید، چقدر غارتِ یواشکیِ محموله‌ی پذیرایی میزبان در مهمانی‌ها، لذت‌بخش است. خب، شاید در پایان فیلم از کرده‌تان پشیمان شوید، اما حداقل این وسط خیلی به‌تان خوش خواهد گذشت. و باز با تمام این حرف‌ها و منفی‌بافی‌ها، «بین‌ستاره‌ای» هنوز توانایی این را دارد تا تحت‌تاثیرتان قرار دهد. اگر ضعف‌هایی که در بالا به‌شان اشاره کردم برای‌تان اذیت‌کننده نباشند و قابل‌تحمل باشند، فیلم این قدرتِ شگفت‌انگیز را دارد تا بدون تکه‌ایی شیشه‌خورده، شما را به داخل کهکشان‌هایش بمکد. اصلا یک‌چیزی درباره‌ی این فیلم ناب و درگیرکننده است. اینقدر جذاب و دوست‌داشتنی که من را بارها از زنجیره‌ی افکارم رها می‌ساخت و در تصاویر و پیچیدگی‌های ناگهانی و نولان‌وارش گم‌و‌گور می‌کرد. اینجا با علمی‌خیالی سفت و سختی طرف هستیم که احساسات نقش کلیدی و مهمی را در داستان‌‌اش بازی می‌کند. فیلمِ دیگری در این سبک و سیاق به یاد نمی‌آورم که کاراکترهای اصلی‌اش اینقدر در نماهای بسته گریه کنند، صداهایشان بشکند و به هق‌هق بیافتند. کوپر (متیو مک‌کانهی) و آملیا برند (آنا هاتاوی) در طول فیلم با دلیل و منطق همیشه اشک‌شان دم مشک‌شان است. چون مثل تمام کسانی که مسافر فضاپیمای ایندیورنس هستند، آنها برای سفر به درون کرم‌چاله‌ای در نزدیکی زحل، باید تمام عزیزان‌شان را جا بگذارند. خانواده‌ها، خاطره‌های شخصی، فرهنگ‌شان و البته سیاره‌شان را. ریه‌های زمین سرطانی شده و درحال کشیدن نفس‌های آخرش است. باید اسباب‌کشی کرد. «بین‌ستاره‌ای» درباره‌ی این است که چگونه می‌توان بی‌خیال دنیای خودت با تمام وابستگی‌هایش شد و به جایی در آن‌سوی تاریکِ کیهان سفر کرد که همه‌جوره می‌تواند زندگی‌تان را دچار تغییر و تحولی سحرآمیز و غیرقابل‌باور کند. آیا عشق تک‌تک قوانین پیچیده‌ی فیزیک و اتم را درهم می‌شکند؟ آیا عشق همان بی‌نهایت‌ها و نیروی آشنا اما هنوز کشف‌نشده‌ و بیگانه‌ای است که در گذر از کرم‌چاله‌ها، در برابر گرانشِ عظیمِ سیاه‌چاله‌ها و پس و پیش شدنِ سال‌ها در خلال ثانیه‌ها، قدرت‌اش را از دست نمی‌دهد؟ آیا قدم گذاشتن در قلمروی تاریکِ ناشناخته‌ها در حقیقت برای یافتن عشقی است که خیلی از ما سرسری نادیده‌اش می‌گیریم؟ «میان‌ستاره‌ای» بیشتر از تمام نکاتِ علمی و تخیلی‌اش، درباره‌ی همان ماجرای ازلی و ابدی عشق و عاطفه است. سفر به میان ستاره‌ها برای رو در رو شدن با غولِ زیبا و باابهتِ عشق. در حقیقت، نولان و بردارش جاناتان، تمام فرمول‌ها و تئوری‌های دیوانه‌وار کیهان‌شناسی را به پشت صحنه منتقل کرده و آن را تبدیل به پیش‌زمینه‌ای ماورایی برای روایت این داستانِ خودمانی عشق پدر و دختر در وسعتِ منطومه‌ی خورشیدی و فراتر از آن کرده‌اند.interstellar.jpgh«بین‌ستاره‌ای» در بطن داستانِ عظیم‌اش از اهمیتِ خانه، خانواده، فرهنگ، پایداری، ایثار و میراثی که به جا می‌گذاریم و مرحله‌ی بالاتری از غریزه‌ی بقا می‌گوید که فقط به تلاش برای زنده‌ماندن خودمان محدود نشده و درواقع این نیروی پیشراننده‌ در وجود انسان، می‌تواند جرقه‌زننده‌ی خیلی کارهای بزرگ‌تری باشد. و همچنین وحشت‌های غیرقابل‌وصفی که فضانوردانِ داستان با آنها مواجه می‌شوند. در فیلم جدایی از عزیزان و پرواز به سوی بی‌کران‌های آسمان در واقع کنایه‌ای حیرت‌انگیز به آدم‌های دور و اطراف‌مان است که توسط مرگ، بیماری یا فاصله‌هایی غیرقابل‌اتصال ازمان گرفته می‌شوند. داستان از ابتدا تا پایان‌اش آنقدر روی این مفاهیم قلط می‌زند که به جرات می‌توان گفت شاید با سوزناک‌ترین و مضطرب‌کننده‌ی اثر نولان از لحاظ روحی و روانی طرف هستیم. داستان کوپر و دخترش، مورف، برای دوست‌داران بازی‌های ویدیویی می‌تواند یادآورِ رابطه‌ی پدر و فرزندی جوئل و اِلی در «آخرین‌ما» باشد. همانطور که جوئل برای یافتن دوباره‌ی دخترِ مُرده‌اش به جهنم سفر کرد و بازگشت. در «بین‌ستاره‌ای» هم کوپر با آن نگاه‌های پُرغم و غصه‌اش، غوطه‌ور در اقیانوسی از ستاره‌ها به دنبال ستاره‌ی خودش می‌گردد. زیباترین سکانس‌های فیلم هم آنهایی نیستند که داستان را پیشرفت می‌دهند، بلکه آنهایی هستند که قصد بیرون ریختن حال و هوای پُر اغتشاشِ کاراکترها را برعهده دارند و می‌خواهند معنای حرکت و تصمیمات‌شان را برای‌مان معلوم کنند. بهترین سکانس فیلم در این زمینه، همان لحظاتِ پُرالتهابِ پرتابِ موشک به فضاست که در آن صدای شمارش معکوس را روی چهره‌ی گریانِ کوپر که درحال ترکِ خانواده‌اش است، می‌شنویم و در صحنه‌ی بعد او را در عمق فضا می‌بینیم. نولان بیشتر از همیشه دست‌اش برای بازی با تخیلات و رویاپردازی‌ براساس علم و تئوری‌های اثبات‌شده و نشده باز بوده است و از همین سو، از فضای سیاهِ بیرون زمین همچون بومی برای نقاشی‌های جادویی و جنون‌آمیزش بهره گرفته است. از آن سکانس آغاز چرخش ایندیورنس برای تولید جاذبه‌ی مجازی که با چرخش سرگیجه‌آورِ کره‌ی زمین در دوردست و همچنین موسیقی متناسبِ هانس زیمر که آدم را یاد آهنگ چرخ‌و‌فلک‌های دوران کودکی می‌اندازد گرفته تا وقتی قدم در سیاره‌های وحشی و بیگانه‌ی خارج از منظومه‌ی خورشیدی می‌گذاریم و از دیدن جدالِ فضاپیمایی به آن کوچکی در برابر گرانشِ خردکننده‌‌ی سیاه‌چاله‌ی گاراگنچوآ مغزمان به مرز انفجار می‌رسد. این وسط، یک متیو مک‌کانهی داریم که در حد یکی از همین قلمروهای دست‌نخورده، میخکوب‌کننده است. در یکی از سکانس‌های کلیدی فیلم او به تماشای پیام‌هایی که برای ۲۳ سال از خانواده‌اش روی هم تلنبار شده است، می‌نشیند. درحالی که تمام این سال‌ها فقط ساعت‌هایی بیش برای او نبوده‌اند. حالا شاهد پدری هستیم که هم‌سنِ دخترِ دل‌بندش شده و مطمئن است که فاصله‌ی سنی‌ معکوس‌شان بیشتر هم خواهد شد. او جوری از درد سوزناکِ این جدایی اشک می‌ریزد و طوری برقِ چشمان‌اش ناباورانه خبر از شوکِ این اتفاقِ افسانه‌ای می‌دهند که لرزه بر تن آدمی می‌افتد. «بین‌ستاره‌ای» سرشار از همین بازی‌های بیرون‌ریزنده و واقع‌گرایانه است.interstellar.jpgfنحوه‌ی نتیجه‌گیری از «بین‌ستاره‌ای» به این بستگی دارد که از کدام در، قدم به این هزارتوی فضایی می‌گذارید. اگر انتظار یک ادیسه‌ی سنگین و تکان‌دهنده‌ی کمال‌گرایانه‌ی فلسفی در مایه‌های «۲۰۰۱» را می‌کشید، بدون‌شک با ملایمت به بن‌بست‌ خواهید خورد. «بین‌ستاره‌ای» در بهترین حالت‌اش از لحاظ تکنیکی و اجرا که هیچ، اما از لحاظ مضمون ادای دینی به فیلم موردعلاقه‌ی نولان است و شاید در جاهایی مثل طرز نگاه‌اش به علم و روبات‌ها، حرف‌های قابل‌تاملی برای گفتن داشته باشد. اما کریستوفر نولان بارها ثابت کرده که بلد است چگونه‌ ایده‌های بزرگ و هنری‌اش را با مخاطبِ عام در میان بگذارد و فیلمی با پیچش‌های عجیب و غریب را به عنوان یک بلاک‌باسترِ همه‌کس‌پسند عرضه کند. «بین‌ستاره‌ای» هم قلابی دارد که هر دوی سینماروهای حرفه‌ای و عادی را به چنگ می‌آورد و این قلاب همان تلاطمِ احساساتِ یک خانواده‌ی کشاوز در قله‌ی امواج خروشانِ درامی بین‌کهکشانی است. خب، اگر هدف «بین‌ستاره‌ای» را چنین چیزی در نظر بگیریم، باید گفت نولان در آن موفق بوده. اما نمی‌توان از این گذشت که سردرگمی فیلم در میان ایده‌هایش، باعث شده همین داستان اصلی هم چندان بی‌نقص و مستقیم روایت نشود. اگر نولان تمام بخش‌های علمی، فلسفی و انسانی فیلم‌اش را با مهارت بهتری برنامه‌ریزی می‌کرد یا بیشتر روی یک موضوع تمرکز می‌کرد و سعی نداشت راه‌ و‌ بی‌راه با توضیح اتفاقاتِ داستان سعی در شیرفهم کردن مخاطب داشته باشد، مطمئنا با اثر منسجم‌تری روبه‌رو می‌شدیم. «بین‌ستاره‌ای» علمی‌خیالیِ سرگرم‌کننده‌ای است که بدون‌شک در مقایسه با فیلم‌های هم‌سبکِ اخیرش، حساب‌شده‌تر، عمیق‌تر یا در یک کلام معرکه‌تر است و از لحاظ دیداری رویایی، اما اندک ضعف‌هایی که به‌شان اشاره شد جلوی آن را از تبدیل شدن به فیلمی «کامل» گرفته‌اند. با این حال، وقتی واکنشِ احساسی‌تان در نظاره‌ی بقای با چنگ و دندانِ کوپر در میان بیابانِ برهوتِ کهکشان فعال می‌شود، نمی‌توان جاه‌طلبی و هوش نولان و اجرای ستایش‌برانگیزش را نادیده گرفت. این فیلم شاید از لحاظ روایی بی‌نقص نباشد، اما خوشبختانه یکی از آن آثار منحصربه‌فردی است که در کنار روایت قصه‌ی اصلی، یک دنیا راز و رمزهای زیرمتنی و موازی نیز برای کشف‌کردن دارد. از آنهایی که تا مدت‌ها توسط تحلیل‌گران مورد تشریح و بازبینی قرار می‌گیرد.اما در پایان بگذارید یک چیزی را بی‌پرده به شما در میان بگذارم. اگر تمام حفره‌های داستانی و ایده‌های زیاد و گره‌خورده‌‌ی «بین‌ستاره‌ای» را بتوانم نادیده بگیرم و خودم را در تماشای زیبایی‌هایش به جاده‌ی علی‌چپ بزنم، هرگز نمی‌توانم چشم‌اش را روی یکی از ناامیدی‌های شدیدا اذیت‌کننده‌ی «بین‌ستاره‌ای» ببندم. اینکه فیلم به عنوان یک علمی‌-تخیلی واقعی آنطور که انتظار داشتم موفق نشد، غده‌ی تصورات و تخیلات‌ام را به بازی بگیرد و آن را زیر داستان‌اش له و لورده کند. آره، فیلم بیشتر یک داستان عاطفه‌ای در بستری فضایی است، اما به هرحال به عنوان طرفدار پرپا قرص این ژانر وقتی پای فیلمی که نام آن را یدک می‌کشد، می‌نشینم، انتظار دارم که توسط رویدادهای افسارگسیخته‌ی خیالی غافلگیر شوم و به زنجیر ذهن وسیع کارگردان کشیده شوم. خب، «بین‌ستاره‌ای» این کار را آنطوری که انتظار داشتم، نمی‌کند. شاید بتوان جایگاه «بین‌ستاره‌ای» را در مقایسه‌ی سکانسی از این فیلم با «۲۰۰۱» بهتر درک کرد. در «۲۰۰۱» کوبریک با جلوه‌های ویژه‌ی بیش از ۵۰ سال پیش، طوری سفر به ماه را زمینه‌چینی می‌کند که وقتی آن را می‌بینیم اصلا فکر نمی‌کنیم درحال دیدن همان ماهی هستیم که هرشب در آسمان مشخص است، بلکه حس کشف چیزی حماسی به‌مان دست می‌دهد. اما نولان در «بین‌ستاره‌ای» یک سیاه‌چاله‌ی خفن و غول‌پیکر با هزارجور جلوه‌های نورانی و مجذوب‌کننده دارد، اما هرگز موفق نمی‌شود، یک‌درصد از استرس و ترس فرود بر ماه در «۲۰۰۱» را در آدمی ایجاد نمی‌کند. «بین‌ستاره‌ای» نسبت به زمانی که در آن زندگی می‌کنیم، یگانه است، اما هنوز خیلی عقب‌ماندگی دارد تا بتواند به یگانه‌ترین یگانه‌ها نزدیک شده و آن را پیشرفت دهد.

 

نظر شما درباره این فیلم چیست؟

پرونده ی فیلم Interstellar

  • مهیار حنیفه پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
(*search_form